روی دیوار تنها قدم میزنم که در وقتش بر روی دلتنگی ها بپرم!
چنگ بزنم بر سر و صورتش تا خون غمها سرازیر شود!
بعد لیس بلند بالایی بر چهره ی زردش می اندازم. که رنگ دلتنگی ها را زرد کرده است!!!
چنگ بزنم بر سر و صورتش تا خون غمها سرازیر شود!
بعد لیس بلند بالایی بر چهره ی زردش می اندازم. که رنگ دلتنگی ها را زرد کرده است!!!
و با نگاهی پر از غرور میگویم:
وقتی روزگار را یکی مثل من گاز بگیرد ، یعنی باید به فکر دلتنگی های سبز هم باشی!
تا رنگ بندی دوران ، تورا درگیر گذشته ی زرد نکند!!!
وقتی روزگار را یکی مثل من گاز بگیرد ، یعنی باید به فکر دلتنگی های سبز هم باشی!
تا رنگ بندی دوران ، تورا درگیر گذشته ی زرد نکند!!!