۱۳۸۹ تیر ۲۳, چهارشنبه

به نام حقیقت


دلتنگی های آدمی را باد، ترانه ای میخواند

رویا هایش را آسمان پر ستاره ، نادیده میگیرد

و هر دانه برفی به اشکی نریخته ، میماند.


سکوت سرشار از سخنان نا گفته است

از حرکات نکرده

اعتراف به عشق های نهان

و شگفتی های به زبان نیامده.


برای خود و ما چشمانی آرزو میکنم که چراغ ها و نشانه ها را در ظلماتمان ببیند.

گوشی که صداها وشناسه ها را در بیهوشیمان بشنود.

برای خود و ما روحی که این همه را در خود گیرد و بپذیرد.

و زبانی که در صداقت خود ، ما را از خاموشی خویش بیرون کشد و بگذارد از آن چیزها که به بندمان کشیده است سخن بگویم!

از بخت یاری ماست شاید، که آنچه میخواهیم یا بدست نمی آید یا از دست میگریزد!


بسیار وقتها با یکدیگر از غم و شادی خویش سخن ساز میکنیم

اما در همه چیز رازی نیست . گاه به سخن گفتن از زخم ها نیازی نیست


شروع ، گفتن حقیقت هاست.
حقیقتی که برای ما در آن خبری از سکوت نیست.

میخندیم...
میخوانیم...
می گوییم...

این  است حقیقت زندگی مردان...
ابدی بودن سخت میشود شاید

ما آسانش میکنیم!